وبلاگ رسمی یزدان مشایخی



 

یه روزی یه جایی توی زندگی
اسیر یه تصویر بی‌تن
شدی

تو از تو، ازون من رها و جدا
رهای رهاتر، کم از من شدی

به تصویر صورت توی آینه
به این دور باطل تبر می‌زدی

به سرمشق رایج تو دل‌بستگی
همش مُهر نامعتبر می‌زدی

تو میلاد پنهان یک شاپرک
فراسوی احساس یک پیله‌ای

به حصر حقیقت بیا خنده کن
تو یک واقعه در پس میله‌ای

تو از نبض این واقعه زنده‌ای
جدا از تنش‌های پشت نقاب

به دنبال تسکین پیدا شدن
به دیدار خود خارج از این حباب

اگر تو مسیر پر از حادثه
خم و پیچ جاده عذابت میده

همین راه کُندی‌ که بد میگذره
یوقتا به سرعت شتابت میده…

نترس از گذرگاه تاریک شب
ته این خیابون یه آرامشه

ازین شب‌نٙمای سراسر هراس
می‌مونه طلوعی که آسایشه

بیا در پس صبح روز طلوع
خود ایده‌آلت رو پیدا بکن

بشین روبروی خودت پرتوان
وٙ تندیس عشق ُ تماشا بکن

ترانه‌سرا #یزدان_مشایخی ۹۸/۶/۱۰

 


 

چشم‌ها را بسته‌ام، در دل بجز اسرار نیست
پشت این دیوار چشمم هم بجز دیوار نیست

گفتنی‌ها را به ما گفتند و ما هم گفته‌ایم
در دیار روشنی گفتن ره دیدار نیست

بی‌محابا می‌روم در شاهراه روشنی
این صراط مستقیم است و ره پرگار نیست

در پی تعریفی از تو، من به خود بر خورده‌ام
من خود آگاهی‌ام ترسی در این اقرار نیست

خانه‌ی اندیشه‌ها را خالی از پندار کن
در طریقت علم و دانش علت و ابزار نیست

رونق بازار ادراک و شعور است و نهاد
آنکه از بیرون درون خواهد چو من هشیار نیست

هر دو دستم را سپردم من به دست راهدان
بی‌حضور راهدان این ره رهی هموار نیست

پیکرَت را می‌تراشد آن مَه پیکر تراش
یک جهان و یک مهندس، آن دگر معمار نیست

آنکه بیمار تو شد، برخاست از خواب گران
ور نه هر کس دعوی صحت کند بیدار نیست

قصه‌‌ای شیرین تر از لیلی چشیدم ای رفیق
همچو مجنون شادم و اینک جنونم عار نیست

#یزدان_مشایخی
۹۸/۳/۸


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اصول تبلیغ نویسی کلبه وحشت پاییـــزِ پُر رَنگــ...! معرفی صنایع برتر کشور مدیریت منابع انسانی のOOSIცBΕT heyvafamily گویش یاس رمان محبین ولایت